این خاطره رو آقای مهدی قدرتی (ورودی 81) برای ما ارسال کردن:
باعرض سلام و احترام خدمت تمام دانش آموختگان گرامی
گفتن دوستان بیان خاطره، هرچی فکر می کنم کل دوران تحصیلی که در مشهد خدمت دوستان بودیم خاطره بود چه تلخ و چه شیرین ، حالا که می اندیشم می بینم که جداهمش شیرین بوده که ما به حکمتش پی نمی بردیم حالابا گذر زمان فقط شمه ای از آن در ذهنمانم باقی مانده ،می شود در جوار مولامان آقا امام رضا(ع)بوده با شیم و بگیم بد گذشت؟؟؟؟؟
بنظرم از تمام خاطرات ، بهترین خاطره که بعداز حدود12سال هنوز از ذهنم پاک نشده ، خوردن غذای حضرت در مهمانسرای خود آقا بود،حاشیه نرم اگه اشتباه نکنم یه بعد از ظهر پاییزی بود(سال اول دانشکده) که برای زیارت مضجع شریف اقا از خوابگاهمان که اون روزایه ساختمان قدیمی اما با صفا واقع در چهار راه شهدا کوچه ی مخابرات بود( که پشت بومش قشنگ میشد حرم زرد آقا روببینیم)راهی حرم شدم جاتون سبز زیارت با تمام اعمالش که انجام دادم در حال برگشت یه بوی غذای دل انگیزی، مشامم رو پر کردبعدا زتحقیق فهمیدم این بواز مهمانسرای حضرت است و نصیب هر کسی نمیشودبا کمی فکرو آرزو......به راهم ادامه دادم تارسیدم درب خوابگاه وارد خوابگاه شدم هنوز چند قدمی برنداشته بودم که دیدم زنگ خوابگاه به صدا درآمد برگشتم دیدم سه نفر با کت و شلوار شیک از من سوالاتی کردن:اینجا مهمانپذیر است؟ گفتم نه خوابگاه دانشجویی .ادامه داددانشجویان شهرستانی ؟ گفتم بله، بعد پرسید چند نفرید؟ ماکه از همه جا بی خبر گفتیم 17نفر، دیدم دست کرد تو جیبش 17تاژتون غذای حضرت به من دادبرای فردای آن روز،نمی دونستم از خوشحالی چکار کنم از امام رضا (ع) تشکر کردم وپریدم موضوع رو به تمام دوستان گفتم،همگی خوشحال فردای آن روز به مهمانسرای حضرت رفتیم و جاتون سیز غذا قرمه سبزی بود چه جای تمیز و بزرگی ، چه عطر و بویی..........
وقتی خوردیم و بیرون اومدیم مردمانی دیدیم که برا یه دانه برنج حضرت و یا یک تکه نان چه کارا که نمی کنن.واقعا امام رضا اون سال لطف بزرگی به همه ما کرد از اون سال ما موندیم در آرزوی خوردن یک بار دیگر از غذای حضرت که میسر نشد که نشد....
والسلام علی من اتبع الهدی.
التماس دعا.
زمستان 1393